مفلس و تهی دست و بی نوا، دین دار. (ناظم الاطباء). وحید در حاشیۀ خسرو و شیرین نظامی ص 43 آرد: تنگ آستین بودن، کنایه از عصمت و بخشش نکردن. ضد فراخ آستین بودن که سخاوت است: پرندش درع و از درع آهنین تر قباش از پیرهن تنگ آستین تر. نظامی. رجوع به تنگ و تنگ آستینی شود
مفلس و تهی دست و بی نوا، دین دار. (ناظم الاطباء). وحید در حاشیۀ خسرو و شیرین نظامی ص 43 آرد: تنگ آستین بودن، کنایه از عصمت و بخشش نکردن. ضد فراخ آستین بودن که سخاوت است: پرندش درع و از درع آهنین تر قباش از پیرهن تنگ آستین تر. نظامی. رجوع به تنگ و تنگ آستینی شود
سنگ آستانه. دهلیزخانه. (آنندراج). سنگ که در آستان یا آستانۀ در بکار رفته باشد: زیر سر گنجی ز سنگ آستانش داشتم سر به این معنی مرا در کوی او پامال بود. میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج)
سنگ آستانه. دهلیزخانه. (آنندراج). سنگ که در آستان یا آستانۀ در بکار رفته باشد: زیر سر گنجی ز سنگ آستانش داشتم سر به این معنی مرا در کوی او پامال بود. میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج)
تنگ کشیدن. تنگ برکشیدن. استوار ساختن زین اسب با بستن نواری مخصوص. بستن و محکم ساختن تنگ اسب و آماده ساختن اسب را جهت سواری و کارزار: به زین بر، ببستند تنگ استوار بگفتند و رفتند زی کارزار. فردوسی. چون تو سوار فضل کجا در همه جهان بر مرکب کمال هنر بسته تنگ تنگ. سوزنی. میدان فراخ یافته ایم و دلیروار بر مرکب هوا و هوس بسته تنگ تنگ. سوزنی. ببر گرفت مرا تنگ و تنگ اسب فراق ببست گفتم یارا تو بر چه سودایی ؟ سوزنی. رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
تنگ کشیدن. تنگ برکشیدن. استوار ساختن زین اسب با بستن نواری مخصوص. بستن و محکم ساختن تنگ اسب و آماده ساختن اسب را جهت سواری و کارزار: به زین بر، ببستند تنگ استوار بگفتند و رفتند زی کارزار. فردوسی. چون تو سوار فضل کجا در همه جهان بر مرکب کمال هنر بسته تنگ تنگ. سوزنی. میدان فراخ یافته ایم و دلیروار بر مرکب هوا و هوس بسته تنگ تنگ. سوزنی. ببر گرفت مرا تنگ و تنگ اسب فراق ببست گفتم یارا تو بر چه سودایی ؟ سوزنی. رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود