جدول جو
جدول جو

معنی تنگ آستین - جستجوی لغت در جدول جو

تنگ آستین(تَ)
مفلس و تهی دست و بی نوا، دین دار. (ناظم الاطباء). وحید در حاشیۀ خسرو و شیرین نظامی ص 43 آرد: تنگ آستین بودن، کنایه از عصمت و بخشش نکردن. ضد فراخ آستین بودن که سخاوت است:
پرندش درع و از درع آهنین تر
قباش از پیرهن تنگ آستین تر.
نظامی.
رجوع به تنگ و تنگ آستینی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
تهی دستی و افلاس. رجوع به بهار عجم وآنندراج شود، دین داری. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
سنگ آستانه. دهلیزخانه. (آنندراج). سنگ که در آستان یا آستانۀ در بکار رفته باشد:
زیر سر گنجی ز سنگ آستانش داشتم
سر به این معنی مرا در کوی او پامال بود.
میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ قَ / قِ بَ دَ)
تنگ کشیدن. تنگ برکشیدن. استوار ساختن زین اسب با بستن نواری مخصوص. بستن و محکم ساختن تنگ اسب و آماده ساختن اسب را جهت سواری و کارزار:
به زین بر، ببستند تنگ استوار
بگفتند و رفتند زی کارزار.
فردوسی.
چون تو سوار فضل کجا در همه جهان
بر مرکب کمال هنر بسته تنگ تنگ.
سوزنی.
میدان فراخ یافته ایم و دلیروار
بر مرکب هوا و هوس بسته تنگ تنگ.
سوزنی.
ببر گرفت مرا تنگ و تنگ اسب فراق
ببست گفتم یارا تو بر چه سودایی ؟
سوزنی.
رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا